خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همزن
2 . هم زدن
3 . بهسرعت (و ناگهانی) بردن
[اسم]
whisk
/wɪsk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
همزن
1.an electric whisk
1. یک همزن برقی
[فعل]
to whisk
/wɪsk/
فعل گذرا
[گذشته: whisked]
[گذشته: whisked]
[گذشته کامل: whisked]
صرف فعل
2
هم زدن
مترادف و متضاد
beat
1.Whisk the egg whites until stiff.
1. سفیدههای تخممرغ را آنقدر هم بزنید تا سفت شود.
3
بهسرعت (و ناگهانی) بردن
1.The waiter whisked the plates away before we had finished.
1. قبل از اینکه غذایمان را تمام کنیم، گارسون بشقابها را بهسرعت برد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
whirlybird
whirlwind
whirligig beetle
whirligig
whirl
whisker
whiskered
whiskers
whiskery
whiskey
کلمات نزدیک
whirr
whirlwind
whirlpool
whirligig
whirl
whisker
whiskey
whiskey mac
whisky
whisky sour
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان