خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مجروح
[صفت]
wounded
/ˈwuːndɪd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مجروح
زخمی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جریحهدار
ریش
زخمی
مجروح
1.She nursed the wounded soldier.
1. او از سرباز مجروح پرستاری کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
wound up
wound
would-be
would you like to order now?
would you like to leave a message?
wow
wow!
wpc
wraf
wrangle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان