Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیهوشی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
anesthesia
/ˌænɪˈsθiʒə/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیهوشی
بیحسی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آنستزی
بیهوشی
هوشبری
انستیزی
مترادف و متضاد
insensitivity to pain
1.During anesthesia body temperature falls due to the effects of drugs.
1. طی بیهوشی، دمای بدن بدلیل اثرات دارو پایین میآید.
2.His leg is in a state of anesthesia.
2. پای او در حالت بیحسی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
anemone
anemometer
anemic
anemia
anecdote
anesthetic
anesthetist
anesthetize
aneurism
anew
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان