1 . وقیح
[صفت]

blatant

/ˈbleɪtnt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more blatant] [حالت عالی: most blatant]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وقیح آشکار، وقیحانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: دریده فاحش
مترادف و متضاد clear flagrant obvious
  • 1.a blatant attempt to buy votes
    1. تلاشی وقیحانه برای خریدن رای
  • 2.It was a blatant lie.
    2. آن دروغی آشکار بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان