[اسم]

blaze

/bleɪz/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حریق بزرگ آتش‌سوزی بزرگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: آتش‌سوزی آتش‌سوزی بزرگ
مترادف و متضاد fire
  • 1.Five people died in the blaze.
    1. پنج نفر در آتش‌سوزی بزرگ کشته شدند.
  • 2.It took firefighters four hours to put out the blaze.
    2. چهار ساعت طول کشید تا آتش‌نشانان آن حریق بزرگ را خاموش کنند.

2 جلوه (نور یا رنگ) درخشندگی

  • 1.The garden was a blaze of color.
    1. آن باغ جلوه‌ای از رنگ بود.
[فعل]

to blaze

/bleɪz/
فعل ناگذر
[گذشته: blazed] [گذشته: blazed] [گذشته کامل: blazed]

3 زبانه کشیدن (آتش با نور و حرارت زیاد) سوختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: زبانه کشیدن شعله کشیدن
  • 1.The fire blazed merrily.
    1. آن آتش به تندی [با جوش و خروش] زبانه کشید.

4 منتشر کردن (خبر) جار زدن، پخش کردن

مترادف و متضاد blazon
  • 1.The story was blazed all over the daily papers.
    1. (آن) داستان در تمام روزنامه‌های صبح منتشر شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان