خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لک
[اسم]
blotch
/blɑːtʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
لک
خال
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لک و پیس
1.He had come out in dark red blotches.
1. (پوست) او پر از لک و خال های قرمز تیره شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
blot copybook
blossom
blooming onion
blooming
bloomers
blouse
blow
blow a fuse
blow away
blow doors off
کلمات نزدیک
blot out
blot
blossom
blooming
bloomery
blotched
blotchy
blotter
blotting paper
blouse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان