1 . (ناگهان) آغاز شدن 2 . جوش زدن 3 . فرار کردن (از زندان)
[فعل]

to break out

/breɪk aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: broke out] [گذشته: broke out] [گذشته کامل: broken out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (ناگهان) آغاز شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: درگرفتن شیوع یافتن
مترادف و متضاد erupt start
  • 1.The fire broke out in the early morning.
    1. آتش‌سوزی در اوایل صبح آغاز شد.
  • 2.The war has broken out, so we must fight.
    2. جنگ آغاز شده‌است، بنابراین باید مبارزه کنیم.

2 جوش زدن شروع شدن (هر نوع اختلال پوستی)

  • 1.Bob's face has started breaking out badly after eating the pizza.
    1. صورت "باب" بعد از خوردن پیتزا به شدت شروع به جوش زدن کرد.

3 فرار کردن (از زندان)

  • 1.Four prisoners broke out of jail last night.
    1. دیشب چهار زندانی از زندان فرار کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان