1 . منسجم 2 . قادر به تکلم (به‌صورت واضح و قابل‌فهم)
[صفت]

coherent

/koʊˈhɪrənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more coherent] [حالت عالی: most coherent]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منسجم یکپارچه، دارای ارتباط منطقی

معادل ها در دیکشنری فارسی: یکدست منسجم
formal
مترادف و متضاد logical well organized
  • 1.It was a balanced, coherent presentation.
    1. آن ارائه‌ای متوازن و منسجم بود.
a coherent argument
یک استدلال منسجم

2 قادر به تکلم (به‌صورت واضح و قابل‌فهم)

  • 1.She became coherent again two hours after the attack.
    1. او دو ساعت پس از حمله قادر به تکلم [حرف زدن] شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان