[فعل]

to commute

/kəmˈjut/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: commuted] [گذشته: commuted] [گذشته کامل: commuted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رفت و آمد کردن (مکرر یا روزانه) (مسیری را) طی کردن

  • 1.he commuted from Tehran to Karaj everyday.
    1. او هر روز از تهران تا کرج رفت و آمد می‌کرد.
[اسم]

commute

/kəmˈjut/
قابل شمارش

2 رفت و آمد (مکرر) سفر (روزانه)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان