[صفت]

compact

/ˈkɑmpækt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more compact] [حالت عالی: most compact]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فشرده کوچک، متراکم

معادل ها در دیکشنری فارسی: جمع و جور
  • 1.a compact camera
    1. یک دوربین کوچک
  • 2.What a compact office! How did you fit so much into so little space?
    2. چه دفتر کار فشرده ای! چطور این همه وسیله را در همچین فضای کوچکی جا کرده اید؟
[اسم]

compact

/ˈkɑmpækt/
قابل شمارش

2 معاهده پیمان‌نامه، قرارداد رسمی

formal
مترادف و متضاد accord agreement treaty

3 خودرو کوچک خودرو کامپکت

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان