[اسم]

commuter

/kəmˈjutər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مسافر (هر روزه)

مترادف و متضاد daily traveller passenger
  • 1.Have your commuter's ticket verified by the conductor.
    1. بلیط‌های مسافری خود را توسط مسئول بلیط تایید کنید.
  • 2.The average commuter would welcome a chance to live in the vicinity of his or her work.
    2. میانگین مسافرها از فرصتی برای زندگی در حوالی محل کار خود استقبال می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان