Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . همنوازی کردن
2 . چیزی را رایگان دادن (برای تبلیغ)
3 . مجانی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to comp
/kɑːmp/
فعل ناگذر
[گذشته: comped]
[گذشته: comped]
[گذشته کامل: comped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
همنوازی کردن
2
چیزی را رایگان دادن (برای تبلیغ)
1.They comped us two tickets.
1. آنها به ما دو بلیت (بهصورت) رایگان دادند.
[صفت]
comp
/kɑːmp/
غیرقابل مقایسه
3
مجانی
رایگان
comp meals/drinks
وعدههای غذا/نوشیدنیهای مجانی
تصاویر
کلمات نزدیک
comoros
commuter train
commuter
commute
commutative
compact
compact car
compact disk
compadre
companion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان