Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . همدم
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
companion
/kəmˈpæn.jən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
همدم
همسفر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انیس
دمخور
یار
رفیق
همنفس
همنشین
همصحبت
همراه
همدم
مونس
صحابه
ملازم
معاشر
مصاحب
1.an unknown companion
1. همسفری ناشناس
2.Dan has been her constant companion these past ten years.
2. "دن" در این ده سال گذشته همدم همیشگی او بوده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
compadre
compact disk
compact car
compact
comp
companionable
companionship
companionway
company
company car
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان