1 . حفظ کردن 2 . صرفه‌جویی کردن 3 . مربا
[فعل]

to conserve

/kənˈsɜrv/
فعل گذرا
[گذشته: conserved] [گذشته: conserved] [گذشته کامل: conserved]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حفظ کردن نگه‌داری کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: حفظ کردن
to conserve endangered species
حفظ کردن گونه‌های [موجودات] در معرض خطر (انقراض)

2 صرفه‌جویی کردن

to conserve water
صرفه‌جویی کردن در (مصرف) آب
[اسم]

conserve

/kənˈsɜrv/
قابل شمارش

3 مربا

معادل ها در دیکشنری فارسی: کنسرو
formal
مترادف و متضاد jam
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان