1 . حکومت نظامی
[اسم]

curfew

/ˈkɜːrfjuː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حکومت نظامی محدودیت آمد و رفت، خاموشی

معادل ها در دیکشنری فارسی: محدودیت رفت و آمد
  • 1.After the rebel attack, the government imposed a curfew on the city.
    1. پس از حمله شورشی [شورش]، دولت، حکومت نظامی بر شهر تحمیل کرد [دولت، محدودیت آمد و رفت در شهر گذاشت].
  • 2.My parents set my curfew at 10 pm.
    2. والدینم محدودیت آمد و رفت من را ساعت 10 شب معین کردند [من تا ساعت 10 شب حق از خانه بیرون ماندن را دارم].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان