1 . دشواری
[اسم]

difficulty

/ˈdɪf.ə.kəl.ti/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دشواری سختی

مترادف و متضاد strain struggling toil ease simplicity
  • 1.They encountered numerous difficulties while making the film.
    1. آنها در حین ساخت فیلم، با دشواری‌های بی‌شماری مواجه شدند.
  • 2.We finished the job, but only with great difficulty.
    2. ما کار را به پایان رساندیم، اما با دشواری فراوان.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان