1 . ناراضی
[صفت]

discontented

/ˌdɪskənˈtɛntɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more discontented] [حالت عالی: most discontented]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناراضی ناخشنود

معادل ها در دیکشنری فارسی: ناراضی ناخشنود گله‌مند
مترادف و متضاد dissatisfied contented
  • 1.After being married for a few years she grew discontented.
    1. بعد از چند سال متأهل بودن، او (کم‌کم) ناخشنود شد.
  • 2.He had to cope with large numbers of discontented passengers.
    2. او مجبور بود با چند تا مسافر ناراضی سروکله بزند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان