خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کش دادن (کاری)
[فعل]
to drag out
/dræg aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: dragged out]
[گذشته: dragged out]
[گذشته کامل: dragged out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کش دادن (کاری)
مترادف و متضاد
prolong
1.Let's not drag out this discussion—we need to reach a decision.
1. بیا این بحث را کش ندهیم-باید تصمیم بگیریم.
تصاویر
کلمات نزدیک
drag one's heel
drag one's feet
drag on
drag and drop
drag
drag-and-drop
dragoman
dragon
dragon boat
dragonfly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان