Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . روی زمین کشیدن
2 . به آرامی سپری شدن
3 . کسی را به زور به جایی آوردن
4 . درگ کردن (کامپیوتر)
5 . آدم کسلکننده
6 . پک (از سیگار و ...)
7 . عمل کشیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to drag
/dræg/
فعل گذرا
[گذشته: dragged]
[گذشته: dragged]
[گذشته کامل: dragged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
روی زمین کشیدن
کشاندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کشاندن
مترادف و متضاد
pull
1.Pick the chair up instead of dragging it behind you!
1. صندلی را بلند کن به جای آنکه آن را پشت سرت روی زمین بکشی!
2
به آرامی سپری شدن
1.Time drags when you’re waiting for a bus.
1. وقتی که منتظر اتوبوس هستی، زمان به آرامی سپری میشود.
3
کسی را به زور به جایی آوردن
1.I had to drag him to the party.
1. مجبور شدم به زور او را به مهمانی بیاورم.
توضیحاتی در رابطه با drag
واژه drag در این مفهوم به معنای کسی را بدون میلش به زور به جایی بردن است.
4
درگ کردن (کامپیوتر)
کشیدن فایل
[اسم]
drag
/dræg/
غیرقابل شمارش
5
آدم کسلکننده
چیز خستهکننده
informal
مترادف و متضاد
bore
1.This party is a drag.
1. این مهمانی، یک مهمانی کسالتآور است.
6
پک (از سیگار و ...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پک
informal
مترادف و متضاد
draw
7
عمل کشیدن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
draftsman
drafting triangle
drafting pencil
drafting board
draft-mule work
drag away from
drag feet
drag into
drag name through the mud
drag on
کلمات نزدیک
drafty
draftsman
draft
dracula
draconian
drag and drop
drag on
drag one's feet
drag one's heel
drag out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان