1 . با ماشین دور شدن 2 . کسی را با ماشین بردن 3 . راندن
[فعل]

to drive away

/dɹˈaɪv ɐwˈeɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: drove away] [گذشته: drove away] [گذشته کامل: driven away]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با ماشین دور شدن با ماشین رفتن

  • 1.We heard him drive away.
    1. ما شنیدیم که با ماشین دور شد.

2 کسی را با ماشین بردن

3 راندن فراری دادن، دور نگه داشتن

  • 1.Her constant nagging drove him away.
    1. غر زدن‌های مدامش او را فراری داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان