فعل drive به معنای "رانندگی کردن" یا "راندن" یعنی به حرکت درآوردن وسایل نقلیه (از قبیل اتومبیل، اتوبوس و ...) و رفتن از یک مکان به مکان دیگر. مثلا:
".He drives a taxi" (او تاکسی میراند [او راننده تاکسی است].)
".Don't drive so fast" (اینقدر سریع رانندگی نکن.)
2
(با اتومبیل) رفتن
(با اتومبیل) رساندن
مترادف و متضاد
chauffeur
give someone a lift
take
walk
to drive somebody somewhere
کسی را با اتومبیل به جایی رساندن
1.
Could you drive me home?
1.
میتوانی من را با اتومبیل به خانه برسانی؟
2.
I drove my daughter to school.
2.
من دخترم را با اتومبیل به مدرسه رساندم.
to drive to someplace
با اتومبیل به جایی رفتن
They're driving to Nashville on Tuesday.
آنها سهشنبه با اتومبیل به "نشویل" میروند.
کاربرد فعل drive به معنای با اتومبیل رساندن
فعل drive در این کاربرد به معنای کسی را با اتومبیل به جایی بردن یا رساندن است. فعل drive در این کاربرد معمولا در ساختار (drive somebody (+ adv./prep میآید. مثلا:
"?Could you drive me home" (می توانی من را با اتومبیل به خانه برسانی؟)
".I drove my daughter to school" (من دخترم را با اتومبیل به مدرسه رساندم.)
2.
The drive from Boston to New York took four hours.
2.
رانندگی از بوستن تا نیویورک 4 ساعت طول کشید.
کاربرد واژه drive به معنای رانندگی
واژه drive به معنای "رانندگی" به عمل سفر کردن از یک مکان به مکانی دیگر با وسیله نقلیه (از قبیل اتومبیل، اتوبوس و ...) است. مثلا:
".The drive from Boston to New York took four hours" (رانندگی از بوستن تا نیویورک 4 ساعت طول کشید.)
واژه drive به معنای گشت زدن و دور زدن با اتومبیل هم بهکار میرود. مثلا:
".Let's go for a drive" (بیا بریم با اتومبیل دوری بزنیم.)
6
درایو (رایانه)
گرداننده
1.My computer needs a new CD drive.
1.
رایانهام به یک درایو سیدی جدید نیاز دارد.
2.Save your work on the C drive.
2.
کارتان را در درایو سی ذخیره کنید.
کاربرد واژه drive به معنای درایو
واژه drive به معنای "درایو" به قطعهای در کامپیوتر گفته میشود که اطلاعات را میخواند و آن را روی هارد دیسک ذخیره میکند. مثلا:
"a CD drive" (یک درایو سیدی)
7
خیابان
جاده
(Drive)
مترادف و متضاد
road
street
1.We live at Madison Drive.
1.
ما در خیابان "مدیسون" زندگی میکنیم.
2.Where is Hammond Drive?
2.
خیابان "هموند" کجاست؟
8
میل
تمایل
مترادف و متضاد
appetite
urge
1.I have a very low level of sexual drive.
1.
من سطح بسیار پایینی از میل جنسی دارم.
2.I've lost my sexual drive.
2.
من میل جنسیام را از دست دادهام.
9
انگیزه
اشتیاق
مترادف و متضاد
motivation
1.He'll do very well—he has tremendous drive.
1.
او عالی عمل خواهد کرد؛ او انگیزه فوقالعادهای دارد.
to have a drive to do something
انگیزه انجام کاری را داشتن
He has the drive to win the election.
او انگیزه پیروز شدن در انتخابات را دارد.
10
راه ورودی خانه
مترادف و متضاد
driveway
in/on the drive
در راه ورودی خانه
1.
She parked her car in the drive.
1.
او اتومبیلش را در راه ورودی خانه پارک کرد.
2.
There were two cars parked on the drive.
2.
دو تا اتومبیل در راه ورودی خانه پارک شده بودند.
11
ضربه بلند (گلف و ...)
شوت بلند
1.He scored with a brilliant 25-yard drive.
1.
او با یک ضربه بلند 25 یاردی امتیاز گرفت.
12
تلاش
کوشش، سعی
مترادف و متضاد
effort
drive for something
تلاش برای چیزی
a drive for greater efficiency
تلاشی برای بازده بالاتر
drive to do something
تلاش برای انجام کاری
I admire the government's drive to reduce energy consumption.
من تلاش دولت برای کاهش مصرف انرژی را تحسین میکنم.