1 . انرژی
[اسم]

energy

/ˈen.ər.dʒi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 انرژی قدرت، حال

مترادف و متضاد liveliness strength vigour vitality vivacity
  • 1.I didn't even have the energy to get out of bed.
    1. من حتی حال نداشتم که به تخت بروم.
  • 2.I was going to go out this evening, but I just don't have the energy.
    2. من می‌خواستم امشب بیرون بروم اما من حالش را ندارم.
  • 3.Looking after children takes up a lot of time and energy.
    3. مراقبت کردن از بچه‌ها وقت و انرژی زیادی می‌گیرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان