1 . توازن
[اسم]

equilibrium

/ˌiːkwɪˈlɪbriəm/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 توازن تعادل

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعادل توازن موازنه
  • 1.The point at which the solid and the liquid are in equilibrium is called the freezing point.
    1. نقطه ای که در آن جامد و مایع به توازن می رسند نقطه ی انجماد نام دارد.
  • 2.We have achieved an equilibrium in the economy.
    2. ما به تعادلی در اقتصاد رسیده ایم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان