خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فرابر (نوعی کشتی مسافربری و یا باربری)
2 . با فرابر بردن
[اسم]
ferry
/ˈfer.i/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فرابر (نوعی کشتی مسافربری و یا باربری)
فری
مترادف و متضاد
ferry boat
passenger boat
1.a car ferry
1. یک فرابر ماشینبری
2.We went by ferry.
2. با فری رفتیم.
[فعل]
to ferry
/ˈfer.i/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: ferried]
[گذشته: ferried]
[گذشته کامل: ferried]
صرف فعل
2
با فرابر بردن
با فری از رودخانه عبور دادن، (با فرابر) ترابری کردن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
ferrule
ferret
ferociously
ferocious
fern green
ferryboat
fertile
fertilize
fertilized egg
fertilizer
کلمات نزدیک
ferrous
ferrite
ferris wheel
ferret
ferrari
ferry boat
ferryboat
fertile
fertility
fertilization
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان