[اسم]

fertility

/fərˈtɪləti/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 باروری

معادل ها در دیکشنری فارسی: باروری
  • 1.Nowadays women can take drugs to increase their fertility.
    1. امروزه زنان می‌توانند با مصرف دارو (سطح) باروری خود را افزایش دهند.

2 حاصلخیزی

معادل ها در دیکشنری فارسی: حاصلخیزی
  • 1.Improve the soil fertility by adding compost.
    1. حاصلخیزی این خاک را با افزودن کود (به آن) بهبود ببخشید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان