1 . برای (چیزی یا کسی) زندگی کردن
[فعل]

to live for

/lɪv fɔr/
فعل گذرا
[گذشته: lived for] [گذشته: lived for] [گذشته کامل: lived for]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برای (چیزی یا کسی) زندگی کردن

  • 1.After his wife died, he had nothing to live for.
    1. بعد از فوت زنش، او هیچ‌چیز برای زندگی کردن نداشت.
  • 2.She just lives for music.
    2. او فقط برای موسیقی زندگی می‌کند [او فقط به عشق موسیقی زنده است].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان