1 . گم‌شده 2 . سردرگم 3 . ازدست‌رفته 4 . شکست‌خورده
[صفت]

lost

/lɔːst/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more lost] [حالت عالی: most lost]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گم‌شده

معادل ها در دیکشنری فارسی: مفقود گم و گور گمشده گم
مترادف و متضاد missing off-course strayed
  • 1.You look lost - can I help you?
    1. به‌نظر می‌رسد گم‌شده‌ای؛ می‌توانم کمکت کنم؟
to get lost
گم شدن
  • I got lost driving home.
    من هنگام رانندگی به خانه گم شدم.
توضیح درباره صفت lost
صفت lost به‌معنای "گم‌شده" برای اشاره به فردی استفاده می‌شود که نتواند راه خود را به مقصد موردنظرش پیدا کند و یا اینکه نداند در چه مکانی قرار دارد.

2 سردرگم گیج، هاج‌وواج

مترادف و متضاد confused
  • 1.It was his first day in the office and he seemed a bit lost.
    1. اولین روز کاری‌اش بود و او کمی سردرگم به نظر می‌رسید.
  • 2.They spoke so quickly I just got lost.
    2. آنها آنقدر سریع حرف زدند که من پاک گیج شدم.
توضیح درباره صفت lost
صفت lost در معنای "گیج" برای اشاره به فردی استفاده می‌شود که نتواند موضوعی دشوار و پیچیده را درک کند.

3 ازدست‌رفته

معادل ها در دیکشنری فارسی: ازدست‌رفته
  • 1.He regretted the lost opportunity to apologize to her.
    1. او بابت فرصت ازدست‌رفته برای عذرخواهی از او حسرت خورد.
  • 2.She's trying to recapture her lost youth.
    2. او سعی دارد جوانی ازدست‌رفته‌اش را بازیابد.
توضیح درباره صفت lost
صفت lost به معنای "ازدست‌رفته" برای اشاره به چیزی استفاده می‌شود که دیگر قابل‌‌بازیابی، به‌دست آوردن، ساختن و داشتن نیست و برای همیشه از‌دست‌رفته‌است.

4 شکست‌خورده بازنده

  • 1.We would be lost without your help.
    1. ما بدون کمک تو شکست می‌خوردیم.
توضیح درباره صفت lost
صفت lost به معنای "شکست‌خورده" برای اشاره به کسی استفاده می‌شود که قادر نباشد با موفقیت و تسلط با موقعیت خاصی دست‌وپنجه نرم کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان