1 . باریک 2 . تنگ کردن (چشم)
[صفت]

narrow

/ˈnær.oʊ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: narrower] [حالت عالی: narrowest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 باریک کم عرض، تنگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: باریک تنگ کم‌عرض
مترادف و متضاد slender small tapered broad wide
  • 1.The canal was extremely narrow.
    1. مجرا بسیار باریک بود.
narrow streets
خیابان‌های باریک [تنگ]
[فعل]

to narrow

/ˈnær.oʊ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: narrowed] [گذشته: narrowed] [گذشته کامل: narrowed]

2 تنگ کردن (چشم) باریک کردن، تنگ شدن، باریک شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: باریک شدن
  • 1.His eyes narrowed angrily.
    1. چشمان او از عصبانیت تنگ شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان