1 . نزدیک 2 . نزدیک (زمان) 3 . نزدیک (مکان) 4 . در نزدیکی
[صفت]

near

/nɪr/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: nearer] [حالت عالی: nearest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نزدیک

معادل ها در دیکشنری فارسی: نزدیک مقارن قریب
مترادف و متضاد adjacent close nearby far
  • 1.His house is very near.
    1. خانه او خیلی نزدیک است.
  • 2.The conflict is unlikely to be resolved in the near future.
    2. نامحتمل است که درگیری در آینده نزدیک حل و فصل شود.
  • 3.Where's the nearest bank?
    3. نزدیک‌ترین بانک کجاست؟
near relative/relation
فامیل/خویشاوند نزدیک
  • Only the nearest relatives were present at the funeral.
    فقط خویشاوندان نزدیک در مراسم تشییع حضور داشتند.
کاربرد صفت near به معنای نزدیک
معادل صفت near در فارسی "نزدیک" است.
- اشاره به فاصله و مسافت کوتاه. مثال:
"?Is there a train station near here" (آیا ایستگاه قطاری نزدیک اینجا هست؟)
- اشاره به زمانی کوتاه در آینده (آینده نزدیک). مثال:
"in the near future" (در آینده نزدیک)
- اشاره به روابط خانوادگی. مثال:
".Only the nearest relatives were present at the funeral" (تنها نزدیک‌ترین اقوام [پدر و مادر و خواهر و ...] در مراسم ختم حاضر بودند.)
[حرف اضافه]

near

/nɪr/

2 نزدیک (زمان)

معادل ها در دیکشنری فارسی: مشرف
near a particular time
نزدیک یک زمان خاص
  • 1. He arrived near the end of the lesson.
    1. او نزدیک به آخر درس رسید.
  • 2. My birthday is very near Christmas.
    2. تولد من خیلی نزدیک کریسمس است.

3 نزدیک (مکان)

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیش دم
near something/someplace
نزدیک چیزی/جایی
  • the car park near my apartment
    پارکینگ نزدیک به آپارتمان من
[قید]

near

/nɪr/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: nearer] [حالت عالی: nearest]

4 در نزدیکی نزدیک

  • 1.A bomb exploded somewhere near.
    1. یک بمب جایی در نزدیکی منفجر شد.
  • 2.She took a step nearer.
    2. او یک قدم نزدیک‌تر آمد.
to draw near
نزدیک شدن
  • The exams are drawing near.
    امتحانات دارند نزدیک می‌شوند.
somewhere near here
جایی نزدیک اینجا [حوالی اینجا]
  • I’m sure they live somewhere near here.
    من مطمئنم آنها حوالی اینجا زندگی می‌کنند.
near to something
نزدیک به چیزی
  • a hotel near to the beach
    هتلی نزدیک به ساحل
to come near
نزدیک آمدن
  • I’m warning you – don’t come any nearer!
    به تو هشدار می‌دهم، نزدیک‌تر از این نیا!
to go near
نزدیک رفتن
  • She told the children not to go near the canal.
    او به بچه‌ها گفت نزدیک آبراه نروند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان