خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ظهر
[اسم]
noon
/nuːn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ظهر
دوازده ظهر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نیمروز
ظهر
مترادف و متضاد
midday
1.He has until noon to act.
1. او تا ظهر وقت دارد تا دست بجنباند.
2.The service will be held at noon.
2. مراسم ساعت 12 ظهر برگزار خواهد شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
nook
noodle
nonsubjective
nonstop flight
nonstop
noonday
noontide
nopal
normal
normally
کلمات نزدیک
nook
noodles
noodlehead
noodle around
noodle
noose
nope
nor
nora
nordic
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان