[اسم]

noodle

/ˈnuːdl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رشته‌فرنگی نودل

معادل ها در دیکشنری فارسی: رشته
  • 1.Chinese love eating noodle.
    1. چینی‌ها رشته‌فرنگی خوردن را دوست دارند.

2 سر مغز، مخ

informal
  • 1.Did that hit you on the noodle?
    1. آیا آن به سرت خورد؟
  • 2.Use your noodle!
    2. از مغزت استفاده کن!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان