خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جرم
2 . خط حمله
3 . توهین
[اسم]
offense
/əˈfens/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جرم
قانونشکنی، تخطی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جرم
خلاف
1.He was not aware that he had committed an offense.
1. او آگاه نبود که مرتکب جرم شده بود.
a sexual offense
جرم جنسی
an offense against society
جرم علیه جامعه
2
خط حمله
1.Real Madrid has a great offense.
1. "رئال مادرید" یک خط حمله عالی [قوی] دارد.
3
توهین
دلخوری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اهانت
توهین
1.No offense, but It's none of your business.
1. توهینی نباشد، ولی به شما مربوط نیست.
to take offense
دلخور شدن
Do you think he took offense at what I said about his hair?
فکر میکنی از چیزی که درباره موهایش گفتم دلخور شد؟
تصاویر
کلمات نزدیک
offending
offender
offended
offend
offbeat
offensive
offensive weapon
offensively
offer
offer an apology
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان