1 . چسباندن 2 . چسب 3 . خمیر
[فعل]

to paste

/peɪst/
فعل ناگذر
[گذشته: pasted] [گذشته: pasted] [گذشته کامل: pasted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چسباندن پیست کردن (رایانه)

معادل ها در دیکشنری فارسی: چسباندن
  • 1.cut and paste.
    1. ببر و بچسبان.
[اسم]

paste

/peɪst/
غیرقابل شمارش

2 چسب

معادل ها در دیکشنری فارسی: چسب
مترادف و متضاد adhesive
wallpaper paste
چسب کاغذدیواری

3 خمیر

معادل ها در دیکشنری فارسی: خمیر
  • 1.Mix the flour with milk to make a paste.
    1. آرد را با شیر مخلوط کنید تا خمیر درست شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان