1 . فیزیولوژی
[اسم]

physiology

/ˌfɪziˈɑːlədʒi/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فیزیولوژی

معادل ها در دیکشنری فارسی: فیزیولوژی
  • 1.His work in physiology helped him understand how the human body works.
    1. کار او در فیزیولوژی به او در درک چگونگی حرکت بدن انسان کمک کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان