1 . سیب‌زمینی
[اسم]

potato

/pəˈteɪtoʊ/
قابل شمارش
[جمع: potatoes]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سیب‌زمینی

معادل ها در دیکشنری فارسی: سیب‌زمینی
to peel potatoes
سیب‌زمینی پوست کندن
  • Peel and slice the potatoes.
    سیب‌زمینی‌ها را پوست کنید و خرد کنید.
to slice potatoes
سیب‌زمینی خرد کردن
to dice potatoes
سیب‌زمینی را به صورت نگینی خرد کردن
to mash potatoes
سیب‌زمینی پوره کردن [له کردن/کوبیدن]
boiled potatoes
سیب‌زمینی آب پز
  • Serve with plain boiled potatoes.
    با سیب‌زمینی آب پز سرو کنید.
mashed potato(es)
پوره سیب‌زمینی
  • I like sausages with mashed potatoes.
    من سوسیس با پوره سیب‌زمینی دوست دارم.
roast potatoes
سیب‌زمینی کبابی
  • traditional roast beef with roast potatoes
    گوشت گاو کبابی سنتی با سیب‌زمینی کبابی
a baked/jacket potato
سیب‌زمینی پخته‌شده [با پوست]
  • We cooked baked potatoes in the embers of the fire.
    ما روی شعله‌های آتش سیب‌زمینی پخته درست کردیم.
کاربرد اسم potato به معنای سیب‌زمینی
معادل فارسی اسم potato "سیب‌زمینی" است. potato یا سیب‌زمینی به گیاهی سفیدرنگ یا زردرنگ با پوستی قهوه‌ای گفته می‌شود که جزء خانواده سبزیجات است و زیر زمین می‌روید. مثال:
"baked potatoes" (سیب‌زمینی (های) پخته)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان