[فعل]

to reproach

/rɪˈproʊtʃ/
فعل گذرا
[گذشته: reproached] [گذشته: reproached] [گذشته کامل: reproached]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرزنش کردن سرکوفت زدن

مترادف و متضاد blame rebuke reprimand
  • 1.He reproached himself for not telling her the truth.
    1. او خود را به خاطر نگفتن حقیقت سرزنش کرد.
  • 2.She was reproached by colleagues for leaking the story to the press.
    2. همکارانش به خاطر لو دادن داستان به مطبوعات به او سرکوفت زدند.
[اسم]

reproach

/rɪˈproʊtʃ/
قابل شمارش

2 سرزنش ملامت، نکوهش

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان