[اسم]

reproduction

/ˌriːprəˈdʌkʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازتولید

2 تولیدمثل تکثیر

معادل ها در دیکشنری فارسی: تکثیر توالد تولید مثل زاد و ولد
  • 1.They are studying reproduction in shellfish.
    1. آن‌ها دارند تولیدمثل در حلزون صدفدار را مطالعه می‌کنند.
sexual reproduction
تولیدمثل جنسی

3 نسخه بازتولیدشده نسخه کپی

a catalog with color reproductions of the paintings for sale
کاتالوگی با نسخه‌های بازتولیدشده رنگی از نقاشی‌ها برای فروش
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان