Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سرزنش کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to reprove
/ˌriˈpruv/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: reproved]
[گذشته: reproved]
[گذشته کامل: reproved]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سرزنش کردن
ملامت کردن، انتقاد کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازخواست کردن
مترادف و متضاد
rebuke
reprimand
scold
praise
1.Lara reproved her son.
1. "لارا" پسرش را سرزنش کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
reproof
reproductive
reproduction
reproduce
reprocessing
reptile
reptilian
republic
republican
republican party
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان