[فعل]

to reprove

/ˌriˈpruv/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: reproved] [گذشته: reproved] [گذشته کامل: reproved]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرزنش کردن ملامت کردن، انتقاد کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازخواست کردن
مترادف و متضاد rebuke reprimand scold praise
  • 1.Lara reproved her son.
    1. "لارا" پسرش را سرزنش کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان