1 . سواری کردن 2 . رفتن 3 . اذیت کردن 4 . سواری 5 . دستگاه شهربازی
[فعل]

to ride

/rɑɪd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: rode] [گذشته: rode] [گذشته کامل: ridden]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سواری کردن سوار شدن، راندن

معادل ها در دیکشنری فارسی: راندن سواری کردن
مترادف و متضاد mount sit on
to ride + adv./prep.
راندن + حرف اضافه/قید مکان
  • They rode along narrow country lanes.
    آنها در امتداد جاده‌های باریک روستایی راندند.
to ride something
...سواری کردن/سوار چیزی شدن
  • 1. I learned to ride a bike when I was four.
    1. من در چهار سالگی یاد گرفتم دوچرخه‌سواری کنم.
  • 2. I've ridden on a horse.
    2. من اسب‌سواری کرده‌ام.
  • 3. The boys were riding their bikes around the streets.
    3. پسرها داشتند در خیابان‌ها دوچرخه‌سواری می‌کردند.
  • 4. The ground there is too rough to ride over.
    4. زمین آنجا زیادی برای دوچرخه‌سواری ناهموار است.
کاربرد فعل ride به معنای سواری کردن
از معادل‌های فارسی فعل ride می‌توان "سواری کردن"، "سوار شدن" و "راندن" را نام برد. فعل ride هم اشاره دارد به سوار وسیله نقلیه موتوری شدن و هم سوار دوچرخه، اسب و ... شدن. البته به راندن هر نوع وسیله نقلیه توسط انسان به منظور حمل و نقل و رفتن از جایی به جای دیگر نیز اشاره دارد. مثال:
".I've ridden on a horse" (من اسب‌سواری کرده‌ام.)
".I learned to ride a bike when I was four" (من در چهار سالگی یاد گرفتم دوچرخه‌سواری کنم.)

2 رفتن

مترادف و متضاد go travel
to ride something (+ adv./prep.)
با چیزی رفتن
  • 1. I walked back while the others rode in the car.
    1. من پیاده برگشتم درحالی که دیگران [بقیه] با اتومبیل رفتند.
  • 2. She rode the bus to school every day.
    2. او هر روز با اتوبوس به مدرسه می‌رفت.
to ride somewhere
از جایی رفتن
  • We rode the mountain trails.
    ما از کوره‌راه‌های کوهستانی رفتیم.

3 اذیت کردن انتقاد کردن، آزار دادن

مترادف و متضاد annoy criticize pester tease
to ride someone
کسی را اذیت کردن
  • Why is everybody riding me today?
    چرا امروز همه دارند من را اذیت می‌کنند؟
[اسم]

ride

/rɑɪd/
قابل شمارش

4 سواری

معادل ها در دیکشنری فارسی: سواری گردش با اتومبیل
مترادف و متضاد drive journey lift
to give somebody a ride
کسی را تا جایی رساندن
  • Can I give you a ride to the station?
    می‌توانم تو را تا ایستگاه برسانم؟
to go for a ride
برای سواری بیرون رفتن
  • He's gone out for a ride on his bike.
    برای سواری با دوچرخه‌اش به بیرون رفته است.
a bike/bus ... ride
دوچرخه‌سواری/اتوبوس و... سواری
  • It's a short bus ride to the airport.
    با اتوبوس سواری کوتاهی تا فرودگاه است.
کاربرد اسم ride به معنای سواری
معادل فارسی اسم ride "سواری" است.
- ride یا سواری در مفهوم سفری کوتاه از مکانی به مکان دیگر با وسیله نقلیه موتوری است. مثال:
".It's a short bus ride to the airport" (با اتوبوس، سواری کوتاهی تا فرودگاه است.)
- ride یا سواری در مفهوم دوچرخه‌سواری. مثال:
".He's gone out for a ride on his bike" (برای سواری با دوچرخه‌اش [برای دوچرخه‌‌سواری] به بیرون رفته است.)
- ride یا سواری در مفهوم اسب‌سواری یا سواری با هر حیوان دیگر. مثال:
".The kids had a ride on an elephant at the zoo" (بچه‌ها در باغ وحش بر روی یک فیل سواری کردند.)
- ride یا سواری در مفهوم کسی را به‌صورت رایگان تا جایی رساندن (سواری رایگان). مثال:
"?Can I give you a ride to the station" (می‌توانم تو را تا ایستگاه برسانم؟)

5 دستگاه شهربازی سواری، وسیله شهربازی

  • 1.The rides are free.
    1. دستگاه‌های [سواری‌های] شهربازی مجانی هستند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان