1 . جیغ 2 . (چیز) خیلی خنده‌دار 3 . فریاد زدن
[اسم]

scream

/skriːm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جیغ فریاد

معادل ها در دیکشنری فارسی: جیغ
مترادف و متضاد screech shriek yell
  • 1.We heard her screams, but there was nothing we could do.
    1. جیغ‌های او را شنیدیم، ولی هیچ کاری از دست ما ساخته نبود.

2 (چیز) خیلی خنده‌دار

informal
مترادف و متضاد comedy hoot laugh bore
  • 1.That movie was a scream.
    1. آن فیلم خیلی خنده‌داری بود.
[فعل]

to scream

/skriːm/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: screamed] [گذشته: screamed] [گذشته کامل: screamed]

3 فریاد زدن جیغ کشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جیغ زدن ونگ زدن
مترادف و متضاد screech shriek yell whisper
  • 1."I wish you would leave!" she screamed.
    1. او فریاد زد: «کاش تو می‌رفتی!»
  • 2.A spider landed on her pillow and she screamed.
    2. یک عنکبوت روی بالش او فرود آمد و او جیغ کشید.
  • 3.Through the smoke, the rescuers could hear people screaming for help.
    3. از میان دود، نجات‌دهندگان می‌توانستند فریاد کشیدن مردم برای کمک را بشنوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان