1 . کنار گذاشتن
[فعل]

to set aside

/sɛt əˈsaɪd/
فعل گذرا
[گذشته: set aside] [گذشته: set aside] [گذشته کامل: set aside]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کنار گذاشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پس‌انداز کردن کنار گذاشتن
مترادف و متضاد disregard
to set aside something
چیزی را کنار گذاشتن
  • 1. He urged them to set aside minor differences for the sake of peace.
    1. او آنها را متقاعد کرد که به‌خاطر صلح، اختلافات جزئی را کنار بگذارند.
  • 2. She tries to set aside some money every month.
    2. او سعی می‌کند هر ماه مقداری پول کنار بگذارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان