1 . علامت 2 . سیگنال (رادیو، تلویزیون و ...) 3 . چراغ راهنمایی 4 . علامت دادن
[اسم]

signal

/ˈsɪg.nəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 علامت سیگنال

معادل ها در دیکشنری فارسی: اشاره علامت
مترادف و متضاد sign
  • 1.Don't move until I give the signal.
    1. تکان نخور تا زمانی که من علامت دهم.
  • 2.The police officer gave us a signal to stop.
    2. افسر پلیس به ما علامت توقف داد.
  • 3.What's the signal for "stop"?
    3. علامت "توقف" چیست؟

2 سیگنال (رادیو، تلویزیون و ...) آنتن (گوشی موبایل)

  • 1.I can't get a signal on my cell phone.
    1. نمی‌توانم روی موبایلم آنتن دریافت کنم [موبایلم آنتن ندارد].

3 چراغ راهنمایی دستگاه سیگنال

[فعل]

to signal

/ˈsɪg.nəl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: signaled] [گذشته: signaled] [گذشته کامل: signaled]

4 علامت دادن اشاره کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: علامت دادن
  • 1.The police officer signaled to the children to cross the road.
    1. افسر پلیس به بچه‌ها علامت داد که از خیابان رد شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان