خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آویز (ساعد یا بازو)
2 . فلاخن
3 . آویزان کردن
[اسم]
sling
/slɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آویز (ساعد یا بازو)
اسلینگ
1.He had his arm in a sling.
1. دست او در آویز بود.
2
فلاخن
قلابسنگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فلاخن
[فعل]
to sling
/slɪŋ/
فعل گذرا
[گذشته: slung]
[گذشته: slung]
[گذشته کامل: slung]
صرف فعل
3
آویزان کردن
روی دوش انداختن
1.Her bag was slung over her shoulder.
1. کیف او روی دوشش آویزان بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
slim-waisted
slim
slightly
slight
sliding door
slingback
slip
slip-joint pliers
slip-on
slip away
کلمات نزدیک
slimy
slimness
slimming
slimmer
slime
slingback
slink
slinky
slip
slip into
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان