1 . جست‌وجو کردن (در اینترنت) 2 . موج‌سواری کردن 3 . امواج غلتان 4 . موج‌سواری
[فعل]

to surf

/sɜrf/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: surfed] [گذشته: surfed] [گذشته کامل: surfed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جست‌وجو کردن (در اینترنت) وب‌گردی کردن

  • 1.Are you working or just surfing?
    1. دارید کار می‌کنید یا فقط وب‌گردی می‌کنید؟
to surf the Net/Internet
در اینترنت جست‌وجو کردن
  • I was surfing the Net looking for information on ski resorts.
    داشتم در اینترنت به دنبال اطلاعاتی درباره پیست‌های اسکی جستجو می‌کردم.

2 موج‌سواری کردن

  • 1.He was surfing when I saw him.
    1. وقتی او را دیدم، داشت موج‌سواری می‌کرد.
  • 2.She is learning to surf.
    2. او دارد موج‌سواری یاد می‌گیرد.
go surfing
موج‌سواری کردن/به موج‌سواری رفتن
  • Let's go surfing in the morning.
    بیا صبح به موج‌سواری برویم.
to surf something
روی چیزی موج‌سواری کردن
  • He has built a career out of surfing big waves.
    او از موج‌سواری روی امواج بزرگ، حرفه‌ای (برای خود) ساخته است.
[اسم]

surf

/sɜrf/
غیرقابل شمارش

3 امواج غلتان

  • 1.Sydney is the surf capital of the world.
    1. سیدنی، پایتخت امواج غلتان جهان است.
  • 2.The sound of surf breaking on the beach is mesmerizing.
    2. صدای برخورد امواج غلتان به ساحل مسحورکننده است.

4 موج‌سواری

مترادف و متضاد surfing
  • 1.Are you going for a surf?
    1. داری برای موج‌سواری می‌روی؟
  • 2.He went for an early surf.
    2. او برای موج‌سواری زودهنگام رفت.
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان