1 . خراب کردن 2 . به‌سرعت و باعصبانیت طی کردن
[فعل]

to tear down

/tɛr daʊn/
فعل گذرا
[گذشته: tore down] [گذشته: tore down] [گذشته کامل: torn down]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خراب کردن متلاشی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: کوبیدن
مترادف و متضاد demolish
  • 1.They’re tearing down these old houses to build a new office.
    1. آنها دارند این خانه‌های قدیمی را خراب می‌کنند تا یک دفتر جدید بسازند.
  • 2.We must tear this wall down.
    2. ما باید این دیوار را خراب کنیم.

2 به‌سرعت و باعصبانیت طی کردن

  • 1.He tore down the street.
    1. او خیابان را به‌سرعت و باعصبانیت طی کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان