Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اشک
2 . پارگی
3 . پاره کردن
4 . پاره شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
tear
/tɪr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اشک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اشک
اشکآور
سرشک
اشکی
مترادف و متضاد
teardrop
in tears
گریان/در حال اشک ریختن
She left the room in tears.
او گریان، اتاق را ترک کرد.
to burst into tears
(ناگهان) زیر گریه زدن
He suddenly burst into tears.
او ناگهان زیر گریه زد.
to fill with tears
از اشک پر شدن
Her eyes filled with tears.
چشمانش پر از اشک شدند.
to move somebody to tears
اشک کسی را درآوردن
Their story will move you to tears.
داستان آنها اشک شما را درخواهد آورد.
to wipe a tear
اشک پاک کردن
Anna wiped a tear from her eye.
"آنا" اشکی از چشمش پاک کرد.
to bring a tear to somebody's eye
اشک به چشم کسی آوردن
The memory brought a tear to her eye.
آن خاطره اشک به چشم او آورد.
on the verge of tears/close to tears
در آستانه گریستن بودن/بغض کردن
1. I was close to tears as I told them the news.
1. من وقتی داشتم خبر را به آنها میدادم، در آستانه گریستن بودم.
2. Most of the audience was on the verge of tears.
2. بیشتر حضار بغض کرده بودند.
to shed tears
اشک ریختن
to shed tears of happiness
اشک شادی ریختن
2
پارگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پارگی
چاک
انقطاع
مترادف و متضاد
rip
a tear in something
پارگی روی چیزی
a tear in your jeans
پارگی روی شلوار جین تو
[فعل]
to tear
/ter/
فعل گذرا
[گذشته: tore]
[گذشته: tore]
[گذشته کامل: torn]
صرف فعل
3
پاره کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پاره کردن
تکه تکه کردن
جر دادن
چاک دادن
دریدن
مترادف و متضاد
rip up
shred
to tear something (up)
چیزی را پاره کردن
1. I tore my skirt on the chair as I stood up.
1. وقتی که از روی صندلی بلند شدم، دامنم را پاره کردم.
2. I tore up the letter.
2. من آن نامه را پاره کردم.
4
پاره شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پاره شدن
جر خوردن
چاک خوردن
مترادف و متضاد
ladder
rip
1.Paper tears easily.
1. کاغذ بهراحتی پاره میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
teapot
teamwork
teamster
teammate
team-mate
tear apart
tear down
tear duct
tear gas
tear gland
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان