[اسم]

tear

/tɪr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اشک

معادل ها در دیکشنری فارسی: اشک اشک‌آور سرشک اشکی
مترادف و متضاد teardrop
in tears
گریان/در حال اشک ریختن
  • She left the room in tears.
    او گریان، اتاق را ترک کرد.
to burst into tears
(ناگهان) زیر گریه زدن
  • He suddenly burst into tears.
    او ناگهان زیر گریه زد.
to fill with tears
از اشک پر شدن
  • Her eyes filled with tears.
    چشمانش پر از اشک شدند.
to move somebody to tears
اشک کسی را درآوردن
  • Their story will move you to tears.
    داستان آنها اشک شما را درخواهد آورد.
to wipe a tear
اشک پاک کردن
  • Anna wiped a tear from her eye.
    "آنا" اشکی از چشمش پاک کرد.
to bring a tear to somebody's eye
اشک به چشم کسی آوردن
  • The memory brought a tear to her eye.
    آن خاطره اشک به چشم او آورد.
on the verge of tears/close to tears
در آستانه گریستن بودن/بغض کردن
  • 1. I was close to tears as I told them the news.
    1. من وقتی داشتم خبر را به آنها می‌دادم، در آستانه گریستن بودم.
  • 2. Most of the audience was on the verge of tears.
    2. بیشتر حضار بغض کرده بودند.
to shed tears
اشک ریختن
  • to shed tears of happiness
    اشک شادی ریختن

2 پارگی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پارگی چاک انقطاع
مترادف و متضاد rip
a tear in something
پارگی روی چیزی
  • a tear in your jeans
    پارگی روی شلوار جین تو
[فعل]

to tear

/ter/
فعل گذرا
[گذشته: tore] [گذشته: tore] [گذشته کامل: torn]

3 پاره کردن

مترادف و متضاد rip up shred
to tear something (up)
چیزی را پاره کردن
  • 1. I tore my skirt on the chair as I stood up.
    1. وقتی که از روی صندلی بلند شدم، دامنم را پاره کردم.
  • 2. I tore up the letter.
    2. من آن نامه را پاره کردم.

4 پاره شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پاره شدن جر خوردن چاک خوردن
مترادف و متضاد ladder rip
  • 1.Paper tears easily.
    1. کاغذ به‌راحتی پاره می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان