1 . میل داشتن 2 . نگهداری کردن 3 . معمولاً ... بودن
[فعل]

to tend

/tɛnd/
فعل گذرا
[گذشته: tended] [گذشته: tended] [گذشته کامل: tended]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 میل داشتن گرایش داشتن، عادت داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تمایل داشتن گرایش داشتن
to tend to do something
میل داشتن به انجام کاری
  • I tend to eat out.
    من میل دارم بیرون غذا بخورم [من به بیرون غذا خوردن تمایل دارم].
to tend to be something
گرایش به چیزی داشتن
  • Written language tends to be formal.
    زبان نوشتاری گرایش به رسمی بودن دارد [معمولاً رسمی است].

2 نگهداری کردن مواظبت کردن، پرستاری کردن

مترادف و متضاد look after
to tend something/somebody
از چیزی/کسی مواظبت کردن
  • 1. His family had tended the sick for three generations.
    1. خانواده او تا سه نسل (قبل) کارشان مواظبت [نگهداری] از بیماران بود.
  • 2. Shepherds tend their flocks.
    2. چوپانان از گله‌هایشان مواظبت می‌کنند.
to tend to something
به چیزی رسیدگی کردن/از چیزی نگهداری کردن
  • We need to tend to the garden.
    ما باید از این باغ نگهداری کنیم [به آن رسیدگی کنیم].

3 معمولاً ... بودن

to tend to be something
معمولاً ... بودن
  • Men tend to be taller than women.
    مردان معمولاً [به‌طور معمول] از زنان بلندقدتر هستند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان