[اسم]

turning point

/ˈtɜrnɪŋ pɔɪnt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نقطه عطف

معادل ها در دیکشنری فارسی: نقطه عطف
  • 1.it was a turning point in Jack's life.
    1. آن نقطه عطفی در زندگی "جک" بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان