خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وسیله نقلیه
2 . وسیله (برای بیان، توصیف و ...)
[اسم]
vehicle
/ˈviː.ə.kəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وسیله نقلیه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وسایل نقلیه
formal
مترادف و متضاد
automobile
means of transport
motor vehicle
1.The driver lost control of the vehicle and hit a tree.
1. راننده، کنترل وسیله نقلیه را از دست داد و به درخت زد.
2
وسیله (برای بیان، توصیف و ...)
راه، ابزار
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
veggie
vegetation
vegetarianism
vegetarian
vegetable soup
veil
vein
velcro
vellicate
vellum
کلمات نزدیک
vehemently
vehement
vehemence
veggie
vegetative state
vehicular
veil
veiled
vein
velar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان