خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازو
[اسم]
el brazo
/bɾˈaθo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: brazos]
1
بازو
1.Aunque perdió un brazo en la guerra, sigue entrenando.
1. با اینکه او یکی از بازوهایش را در جنگ از دست داد، هنوز هم به تمرین ادامه میدهد.
کلمات نزدیک
cabeza
sien
fosa nasal
lengua
peca
mano
pierna
rodilla
pie
vientre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان